روزهايي که گذشت ...
بازم سلام. سلام به همه ي مامانا ويه سلام مخصوص شبانگاهي به ماماناي اينده. ميخواستم درباره روزايي که قبل ازبارداري داشتم چيزي ننويسم ولي گفتم بذاربنويسم وشايد بتونم يه ذره بچه هايي که منتظرن رواميدوارکنم. و سرگذشت من اين چنين بود که: اخراي سال 87بود. من درحال تحصيل ودانشجوبودم.ترم دوم شيمي دانشگاه ازاد.يادمه چقدردرس خوندم که برم دانشگاه دولتي ولي قسمتم نبود ورفتم دانشگاه ازاد.روزهاارپي هم ميگذشت ومهربه ابان و...تارسيدبه اسفند.مثل اکثردختراهم درسموميخوندم وهم نيم نگاهي به گذشت زمان داشتم ولي اگه دروغ نگم اصلا توفکرازدواج نبودم. يادمه که اخراي ماه صفربود که يکي ازهمسايه ها(که بعداشدمامان شوهرم)اومدخونمون وشروع کرداحوال همه روگرفتن.زيا...
نویسنده :
پريا
22:33