حس مادرشدن

لطف خدا

1392/5/3 8:36
نویسنده : پريا
210 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه ي دوستاي گلم.

خب بالاخره روزاي ارديبهشت رسيد وکم کم به موعدپري نزديک ميشديم.روزاي 17و18پري يه علائمي به سراغم اومد که سابقه نداشت.زيادجدي نگرفتم وفکرکردم اثارداروهاي ماه هاي قبله که الان داره خدشونشون ميده.يکي دوروزبعدهم کمروپادردشروع شد وبه خودم گفتم اين ماه هم مامان نشدي هااااااا.

گفتم عيبي نداره.اين همه مدت گذشت ،اين ماه هم روش.کاراموانجام ميدادم وبه زندگيم ميرسيدم تارسيدم به روزموعدپري.روزاتقريباازدستم دررفته بود.همسرم  که مثل تقويم همه چيزويادش بود هم روزاروقاطي کرده بود.بالاخره ازچندماه پيش شروع کردم تافهميدم موعدش کي بوده.يه روزکه ازپري گذشت کمي اميدوارشدم.همسرم ميگفت چراتست نميذاري ومنم ميگفتم زوده.روز4بااصراراون رفتم بي بي گذاشتم.اينوهم بگم که همه ي دوستاي گلم تو ني ني سايت درجريان بودن ومنتظر.روزسه شنبه 28خردادبود(اگه درست بگم)اومدم سايت وبه بچه هاکه اکثراجمع بودن گفتم که برام دعا کنين ورفتم سراغ بي بي.راستي يادم رفت بگم که شوشوصبح زودبايدميرفت سرکارومن روبردخونه مامانم ورفت.ساعت9بودزنگ زد که چطورشد؟گفتم تاچنددقيقه ديگه خبرت ميدم.

لحظه ي اي پرازاسترس بود.شايد اون دوستي که توماه هاي اول باردارشده باشه حال منو درک نکنه ولي اگه کسي بيشتراز2سال منتظرباشه ميفهمه چي ميگم.

تستوگذاشتم ونگاش کردم وديدم خبري نشد ونااميدشدم وگذاشتمش يه گوشه.خواهرم اومدنگاش کرد وباشادي گفت ...دوخط شده يعني مامان شدي.من که شوک زده شده بودم گرفتمش ودقيق نگاش کردم وديدم بــــــــلـــــــــه،دوخطپررنگ.لطف خداشامل حالم شده بود ومنم مامان شدم.زنگ زدم به شوشو واومدخونه وبقيه مراسم که اونايي که مامان شدن ميدونن چي ميگم واونايي هم که منتظرن به حق همين ماه عزيز ازخداميخوام قسمتشون کنه.

خيلي لحظه هاي خوبي بود.اصلا باورم نميشد.

فرداش هم رفتم از دادم وشکرخدابابتا1500همه چيزخوب بود وچندروزبعدساک  ديده شد وقلب ني ني هم سرشارازبانگ زندگي براخودش وبراي من ميزد.

منم رسمابه ماماناپيوستم.

خداياااااااااابه شبهاي عزيزقدرکه درپيش هست وبه باران نعمتت که دراين شبهاجاريه،دوستاني که منتظرن ودلشون ميخوادکه لحظه هاي ناب مادري روتجربه کنن،نااميدشون نکن ودامانشون روسبزبفرما(به خصوص طهورا وفريها ورقيه وشادي وفاگلي جون وجيگيل وگوگولي جون وبقيه بچه ها که اسمشون توخاطرم نيست وعذرخواهي ميکنم)

واونايي هم که لطف کردي وجوانه اي روتودلشون کاشتي ازگزنداتفاقات دوربفرما وقايق زندکشيون روبه سلامت به درياي عافيت برسان(به خصوص خاله فرسا وخاله ا.. ويگانه وسلين وبقيه بچه ها)

ازهمتون هم به خاطراينکه قدم روي چشمم گذاشتين وبه وبلاگم سرزدين هم تشکرميکنم.

ايشالااااااااابه زودي اگه تونستم ميام روزاي بارداري روبراتون مينويسم.

باتشکرپـــــــــــــــــــريــــــــــــــــــا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

رها
3 مرداد 92 12:59
من الان کل این روزات و خوندم
واقعا روزای سختی بوده ، منم میخوام الان اقدام کنم نی نی مون زودی بیاد اینارو که میخونم دلم هرری میریزه

خوشحالم که نی نی دار شدی ، خیلی خوشحالم
خدا واقعا بزرگه ، هر کاری که خدا بخواد ، هر چی که صلاح بدونه همیشه همون میشه
امید که همیشه هم خودت هم نی نیت سلامت باشه


ممنون رهاجون.ايشالاکه خداحاجت همه رواگه به صلاحشونه بده.
اميدوارباش وصبور.
ماما طهورا
3 مرداد 92 19:58
قربونت برم چه لحظه ي شيريني رو تجربه كردي بخدا هميشه ارزوم بود كه تو قبل من اين لحظه رو تجربه كني كه خدارو شكر همينطور هم شد .مرسي كه برامون دعا ميكني قربونت برم


ممنون طهوراجونم.مطمئنم همين روزاتو هم ميايي وخبرمامان شدنتوبهم ميدي.مطمئنم.
اميدوارباش وبدون دعاي من اگه قابل باشم پشت سرته.
بووووووووووووووس
elsa69
5 مرداد 92 0:41
سلام پریا
خوبی؟ بالخره خدا جوابتو داد
وقتی داشتم امشب تو سایت میچرخیدم امضاتو که دیدم شوکه شدم
پریا واقعا مبارکت باشه و خوش به حالت
الان بغض کردم و مینویسم تو مادر شدی سلین مادر شد و من هنوز خبری نیست دعام کن
انشالله روزای خوبی در پیش داشته باشی تو واقعا دختره صبوری بودی و خدا جوای صبرتو داد


سلام الساجون.عزيزم نااميدنباش.مطمدنم تو هم به زودي به مامانامي پيوندي.صبرداشته باش.توکل کن به خدا وبزن به بي خيالي .اين دواي دردته.
بيخبرنذاري منو.دوستت دارم دوست خوبم.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حس مادرشدن می باشد