ادامه داستان
بازم سلام. خب داشتم ميگفتم که بالاخره دکترموعوض کردم واين باردکترم *مرد*بود.سابقه خوبي داشت ويعني هرچي شنيده بودم دربارش اين بود که کارش خوبه واکثر خانمايي که رفتن پيشش،دست خالي برنگشتن. دلموبه دريازدم ورفتم.جلسه اول معاينه کرد وازمايش فرستاد وجلسات پشت سرهم ميگذشت وهربارهزينه اون بيشترميشد(بادارو).جلسه هاي اول فقط دوتا اچ سي جي ،جلسه هاي مياني سونو ولتروزول وجلسه هاي اخر بازم اچ سي جي واچ ام جي وکلومفين و...وقتي که ياد زدن اين امپولا واشکهايي که ازدردميکشيدم مي افتم بيشترگريم ميگيره.شادگريه هاي مامانم وبغضي که همسرم داشت ونميتونست بروزش بده اذيتم ميکرد.برام سخت بود،هم هزينه وهم روزايي که بي نتيجه ميگذشت.خيلي وقت هاهم بودکه کلاناام...
نویسنده :
پريا
22:51